تو نگو که خیاله محاله... رفتنت واسه این دل تنها یه سواله بی جوابه... مثه خوابه... یه عذابه....
نمیدونی چه تیره وتاره حال قلبی که از تو و دوریت بی قراره...
نگو دیره که میمیره...
آخرین نفسامه و بی تو دارم حس میکنم که میمیرم
لااقل بذار این دم آخر از چشات همه چیزو بگیرم
توی لحظه ی خسته ی دلخوشی که تو بی نفسی منو میکشی
کاش بهم دل خستمو پس بدی یا به قلب یخی تو نفس بدی
همه باورو ترسم از اینه که بیاد روبرومو بشینه غم و درد چشامو ببینه
بگه حال و روالش همینه!
گاهی میگذرم از همه دنیا مثه قایقی از دل دریا که یه لحظه چشاتو ببندی...بخندی...
آخرین نفسامه و بی تو دارم حس میکنم که میمیرم
لااقل بذار این دم آخر از چشات همه چیزو بگیرم....
نظرات شما عزیزان: